یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

کجایید ای خردمندان عالم

کجایید ای خردمندان عالم

دهید یاری به فرزندان آدم

بتابید همچو نوری در شب تار

کنید تیمار این اوضاع بیمار

که هر کاری به اهلش واگذارید

خرد را جانشین جهل سازید

زمین سازید ز عدل و داد آباد

بشر سازید ز ظلم و جور آزاد

رفاه و امنیت شادی سلامت

کنید معیار خوبی حکومت

جواد صفری

از لحظه ی بیگانه شدن می ترسم

از لحظه ی بیگانه شدن می ترسم
وز دست جدا شده ز تن می ترسم
ای بغض نفس گیر تو هم یاری کن
کز غنچه ی پرپر به کفن می ترسم

پروانه آجورلو

آن نگاه طول و درازم لب های شیرینت را از دوربخورد

آن نگاه طول و درازم لب های شیرینت را از دوربخورد
لنگ ظهر لرزه به تنم افتاد و قلبت سرد شد
این همه فاصله که از دور برهر دوی ما می رسید
همه چبز بی سر صدا بین ما به اتمام نرسید
با نگاه خورشید نیمی از نقش جهان زین بابت پُرنور گشت
گرچه نور خورشید نیمی از خاور رو روشن نما می کرد
در واپسین روز دلم با نگاه شادو شیرین با سر و پا می دوید

با عشق سوی نور اهورای مزدا ی تو

منوچهر فتیان پور

ای آنکه دلی به رنگ دریا داری

ای آنکه دلی به رنگ دریا داری
محبوب خدایی و خدا را داری
من مدعی ام که خاک کوی توشفاست
بر زخم بشر زحق مداوا داری
از بس که عزیزی تو گل باغ نبی
در قلب و دل و دیده ما جا داری
در خاطر عاشقان نه بل در همه جا
از عشق و وفا رنگ تولا داری
ابن الکرمی و باب حلم و کرمی

چون حضرت موسی ید بیضا داری
اعجاز تو این بس که تو در هر دوجهان
صد کشته و دلداده چو عیسی داری
شد ساغر دل تهی زآداب وفا
جامی بده ساقی که طهورا داری
تو یوسف کنعان منی ای جانان
هم سیرت و هم صورت زیبا داری
در وصف شما گفته‌ و گویم آنچه
خوبان همه دارند تو تنها داری
وصف تو نشاید زمن و ما و همه
جائیکه تو مداحی خدا را داری

محمدحسن مداحی

سالها سینه گذرگاه تب و باران بود

سالها سینه گذرگاه تب و باران بود
کهنه سرباز مقاوم به سر  ِ پیمان بود

وقت بحران تب عشق میان گریه
حال معشوق شبیه گذر طوفان بود

راز تنهایی او در پی هر بحرانی
شاید از سختی اندوه و غم و عصیان بود

کاش عاشق ز پی تکه ی دلداری عشق
دل معشوق کمی هم ز  پی ِ جبران بود

وقت دیدار  ِ رخ ِ دلبر ِ رعنا ، عاشق
چون خریدار زبان بسته ی در دکُان بود

طالب صلح شده بهر رفاقت اما
سینه اش وقت جدل مامن صد پیکان بود

حال او وقت خداحافظی ناهنگام
مثل یک بچه ی بی مادر سرگردان بود


فریما محمودی

جنگل ندارد زبانی مگر عریانی

جنگل ندارد
زبانی مگر عریانی
باگیسوانی آشفته
رقصان
وچشمانی سبز
که طعنه به دریای آسمان زده است
سکوتم را بکش
با فریاد
دکمه هایت خود اشارتی دگرگونه است


ابوطالب احمدی