یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

صبح‌ها قیام می‌کنم

صبح‌ها قیام می‌کنم
قیامت می‌شود نانوایی،
تا نان بپزد چند مغزِ مفت می‌خورم
منقلب می‌شوم
کلسترول خونم با‌لا می‌رود
آمبولانس، من را آژیر می‌کشد
بیمارستان از ترس، تخت تهی می‌کند
پرستاران تخت را از من پُر می‌کنند
آی سی یو با ضربان قلبم دوباره جان می‌گیرد
دکتر می‌گوید هوایت را دارم
هوایم را به من تزریق می‌کند
در گوشم می‌گوید i see you
در برگه‌ی فوت می‌نویسد:
،،انقلابی،،
و فردا صبح
در کالبدی دیگر
قیام می‌کنم


هومن نظیفی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد