یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دوباره گم شدم درتو، چرادردم نمی یابی

دوباره گم شدم درتو، چرادردم نمی یابی
ببین حال خرابم را، چگونه مست وشادابی
تنیدم درخودم دیگر، رهاکی میشوم ازغم
شدم مانند دیوانه، تودررویای خودخوابی
ندانستم دراین بازی، گرفتاربلاگشنم
اسارت میبرددل را، به عشقی مبتلاگشتم
چنان زاروپریشانم، نباشدراه تدبیری
مراازغم رهاسازید، که دیگر نخ نما گشتم
دگرافتاده ام ازپا، چنین شددست تقدیرم
چومرغ بی پروبالی ، به زندان قفس گیرم
شدم آواره وحیران، چواسب بیسوارم من
وسرگردان صحراها، مکن دیگرتو تکفیرم

کریم لقمانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد