یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

چه گریان کرد نگاهم را نگارم

چه گریان کرد نگاهم را نگارم
ولی دل گفت از او دست برندارم
برایِ ذَرِّه ای مهر و محبت
کنار راه او چشم انتظارم
دلم را با نوای عشق دزدید
مرا او عاشقی بی ادّعا دید
نشستم من به امیدی که باشد
ولی افسوس بر قلبم چه خندید
رهایم کرد برای دیگری او
فروخت من را به یار بهتری او
دلم را بی خیالی سخت بشکست
گرفت عشق مرا هم سَرسَری او
چه شبهایی برایش گریه کردم
و خوکردم به صدها زخم و دردم
نهادم سر به روی زانوی غم
دلم را دست رویاها سپردم
و آمد خاطراتش خوب در یاد
دلم از عشق او امد به فریاد
بیاد چشمهایش گریه کردم
بیاد خاطرات رفته بر باد ...


امیرحسین قمچیلی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد