یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

هرچند که در صورت من چشم تری بود

هرچند که در صورت من چشم تری بود
در سینه ام اما جگر شعله وری بود

از رفتن او سوخته این عضو من اما
رنگ رژ لب های قشنگش جگری بود

یک گوشه ی چشمش به من افتادودلم رفت
دل بردن او جزو علوم نظری بود

عطرش به مشامم زد و هوش از سر من رفت
دانشجوی ترم ششم هوشبری بود

پیوند من و او که میسر نشد اما
پیوند دو ابروی هلالش قجری بود

آنچه به سرم آمده را ساده بگویم:
چشمش به من اما دل او با دگری بود


محمدعلی قائدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد