یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

آمدی ، گل در وجودم زاده شد

آمدی ، گل در وجودم زاده شد

برگ برگِ خاطرم ، افتاده شد

کوچ کردی مدتی از بزم عشق
باز قلبت ، راهی این جاده شد

با تبسم ، بوسه ها بر لب زدی
نبض و گرمای تنت سجاده شد


پیش چشمم باز هم ، عاشق شدی
عشق در بطن دلت ، آماده شد

من به خلوتگاه چشمت ، ساکنم
این پیام از من به قلبت ، داده شد

بی تو پوچم ، ای نگاهت زندگی
روز و شب سمت نیازم ، باده شد

ذره ذره ، غرق گشتم در جنون
حالیا ، دیوانگی هم ، ساده شد

گشته زندانی وجودم در قفس
با تو اما ، بال عشق آزاده شد

آفتاب مشرق و مغرب کنون
هر دو با هم ، بر زمین قلاده شد

کورس عشقت تا نهایت می رود
راز دل از عشق تو ، بگشاده شد


افسانه واقعی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد