یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دیشب بـه یادِ چشم هایت گریه کردم

دیشب بـه یادِ چشم هایت گریه کردم
دیدم چو خالی بـود جایت‌، گریه کردم

شاید خـدا این گونـه می خواهد برایم
بستـم لبـم را از شکایـت، گـریـه کردم

در ذهنِ بیتابم چو حَک شد نقشِ چشمت
من تـا خدا ، تا بی نهـایت، گریـه کردم


ماچون دو مرغِ عشق باهم عهد بستیم
ای جفتِ عاشق ، در هوایت گریه کردم

من دوستت دارم،گواهِ عشقم این است
دیدم چو سیلِ اشک هایت ، گریه کردم

مـرغِ شـب از دلتنـگیِ مهتــاب افسرد
وقتی شنیـدم ایـن روایت ، گریـه کردم


آئینـه از انـدوهِ مـن، چـون ابـر بـاریـد
تنهـا نـه او ، من هم برایت گریـه کردم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد