یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

می رود باران ولی یادت همیشه با من است

می رود باران ولی یادت همیشه با من است
یادِ تو با این دلم چون سنگ و شیشه با من است

تو اگر در حالِ شیرین بیخیال از حالِ من
هر شب از این بیستون آوازِ تیشه با من است


علی پیرانی شال

شکستی از جفا دل را هوایِ دل, چه دلگیر است

شکستی از جفا دل را هوایِ دل, چه دلگیر است
به دورِ از تو, نمیفهمی, همیشه کارِ دل گیر است

نگو هرگز تمامِ آنچه بینِ ما گذشت ای دوست
به دستِ من نبود و زندگی بسته به تقدیر است

نگاهِ ما اگر بر عزّتِ شاهی در این دنیاست
اساسِ ملکِ دنیا دائما در بندِ تدبیر است

مکن ویران دل کس را شکستن راحت و امّا
برای ساختن گاهی تمامِ عمرِ ما دیر است


شکستی آینه را گر برو و دم مزن دیگر
شکسته آینه, هرگز مگر قابل به تعمیر است!

علی پیرانی شال

درختِ کاجِ تنهایم, به رویِ صخره ای تنها

درختِ کاجِ تنهایم, به رویِ صخره ای تنها
همه چشمم به ره, شاید به ناگه از رهَتْ پیدا

مپرس از من چرا پایم به بندِ عشقِ تو زنجیر
بجز رویِ تو را بیند هر آنکس عاشقت آیا؟

اگر دیوانه باشد آنکه پایش بندِ بر عشق است
کسی عاقل تر از دیوانگان باشد درین دنیا؟


ببر درد و غم خود را به نزدِ آنکه می فهمد
نمی فهمد غمِ دل را مگر گردد دلی تنها

نگنجد فهمِ عشقِ ما به فهم و عقل تو ای شاه
به مصر هم شاه اگر باشی نمیفهمی زلیخا را


علی پیرانی شال

گیرم که عقابی همه در اوج و فرازم

گیرم که عقابی همه در اوج و فرازم
ای دوست بجز لذّت تو بر چه بنازم

انسان به جهان هیچ ندارد که چو عمرش
شیرین, همه عمری که به راهِ تو ببازم

اندوهِ فراقِ من از آن سیبِ لبِ توست
تا چیدَم و شد فاش به نزدِ همه رازم

در آینه یِ دل همه تصویرِ تو پیداست
در فکرِ خودم, اینکه بدونِ تو چه سازم


عقلم همه در حیرت و در چون و چرایی
چون با منی امّا همه در سوز و گدازم


علی پیرانی شال

قدمی چند نمانده که به یلدا برسیم

قدمی چند نمانده که به یلدا برسیم
به شبِ خاطره با دل, به تماشا برسیم

لحظه ها میگذرند از برِ ما تا که همه
با همه خاطره بر یک شبِ زیبا برسیم

گره ای گر که بوَد در دلِ ما با غزلی
فالی از حافظ و بر حلِّ معمّا برسیم

به دعا می طلبم رحمتی از درگهِ حق
که به لطفش همه بر غایتِ رویا برسیم

دل و درگاهِ تو و رحمتِ بی حدّ و حساب
آرزویی که به دل, در شب یلدا برسیم

علی پیرانی شال

این زندگی یک هدیه است از جانبِ پروردگار

این زندگی یک هدیه است از جانبِ پروردگار
بِگْشا به رویش پنجره با اشتیاق و انتظار

خود را مرنجان هرگز از فکرِ و غم و اندوهِ آن
غم در مسیرِ زندگی دائم نباشد پایدار

بر خلوتِ مستِ کبوترها نگر شادند و شاد
در بسترِ این زندگی با شور و شوقِ بیقرار


گر آن عقاب از آسمان چون دامِ صیّاد از زمین
دائم بوَد هر لحظه اش در فکرِ او بهرِ شکار

گیسو برافشان از طرب بر شانه هایِ زندگی
مستش نما از عطر و بویِ گیسوانِ مشکبار

بنگر به نازِ غنچه ای, کمتر زِ غنچه نیستی
میرقصد از جشنِ درون در باغِ با آواز تارِ

هرگز شکست از زندگی را در خودت باور مکن
گر زندگی خاکت زند چون پهلوانی بیشمار

همّت زِ آن موری بگیر افتد زمین گر دانه اش
دنبالِ دانه میرود گر اُفْتد آن یکصد هزار

چون روحِ تو تصویری از مهر خداوندت بوَد
هم آسمان و هم زمین در نزدِ تو بی اقتدار

نقشی بنه از خود در آن, زان نقش هایِ ماندگار
از تو فقط می ماند این تصویرِ خوش در روزگار

علی پیرانی شال

بیاور حافظ و فالی بزن اشعار دیوان را

بیاور حافظ و فالی بزن اشعار دیوان را
که تفسیری نماید, این هجومِ اشک پنهان را

گذشتی لحظه ای وقتِ نمازم از کنارِ من
نخستین دفعه فهمیدم منم تفسیرِ ایمان

چه تاثیر عجیبی دارد آن رنگِ نگاه تو
نمود عاجز ز کشف خود همه علمِ پزشکانِ را

نبودی عاشق و هرگز نمی فهمی تو حالم را
به دریا رفته میداند, فقط معنایِ طوفان را

نگو ای بی وفا قدر مرا هرگز ندانستی
زمینِ تشنه می داند همیشه قدرِ باران را

علی پیرانی شال

دوباره نم نمک نقّاشِ پاییز

دوباره نم نمک نقّاشِ پاییز
نمود آهنگِ نقشِ باغ و جالیز

طبیعت با هزاران رنگِ زیبا
تنیده نقشی از منقوشِ دیبا

گهی باد و گهی بارانِ نم نم
گهی هم باد و بارانِ دمادم

گهی گرم و گهی سرد و گهی هم
هوایِ برف و باران , هر دو باهم

به ساحل , فوجِ مرغانِ مهاجر
بَرد هوش از سرت, چون سحرِ ساحر

غروبِ دلربا, فوجِ کلاغان
فرازِ شاخه ها پیدا و پنهان

به آهنگ و نوایِ زوزه یِ باد
هزاران برگِ خشک از شاخه افتاد

فتاد از شاخه ها با رقصِ نرمی
نیابی اش چنین بزمی به گرمی

به زیر پایِ ما هر برگِ خوشرنگ
دهد آوازِ خوش چون نغمهِ یِ چنگ

دوباره کوچ و پروازِ پرستو
بسانِ لوحِ زیبایی به هر سو

دگرگون میشود دنیا به مستی
در این فصل و در این ایّام هستی


دگرگونی نشان از حکمتِ تُست
خوشا آنکس نشان از حکمتت جُست

علی پیرانی شال