ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
وقتی نگاهم به نگاه چشمانِ تو روشن شد
و قلب ناامیدم دوباره امید یافت،
تازه حالا ز راه رسیده بودی
و من چه بسیار زود که میبایست، میرفتم
تو کجا بودی و من کجا هستم؟
داشتم ز دوری چند روزهات میمردم
شب است و تنهاییام در پشت نگاهت
و من مهمان هر دو چشمان سیاهت
عاشقانه از سوز دل میسوزم
همراه یک آه...
علی عباسی
سرنوشت،
نقشی بر نقشبندِ وجودمان کَنده
و ما را از ازل،
در زیستن تا مردن
به پای هم خواسته...
علی عباسی
دنیا گذر کوچهی باریک و بیانتهاییست
با دو دیوار بلند
وقتی زاده شدی در آن
این کوچه را به ناچار باید
به قدر یک عمر، گذر کنی
پس شتاب نکن
که انتهای این کوچه،
کوچه دیگریست به نامِ،
جاودانگی
مراقب باش، جاودانه شوی...
علی عباسی
این تاریک شدن نیست که سایهی شب میآید
تاریکی رفتنِ روشناییِ مصنوعیِ حاکم بر زندگیها نیست
تاریکیِ واقعی،
غفلت است...
غفلت از آنچه آدمها را دور و دورتر میکند
که حتی
همه روشناییها را را نمیخواهند ببینند
ای داد...
از غفلت و جهلِ خود ساختهی آدمها
علی عباسی
از روز الست نام خدا نام علی بود
اسرار خدا با علی و نسلِ علی بود
تا بود علی بوده و تا هست، علی هست
چون عالم بالا رخ و تصویر علی بود
ای گم شدهء راه به دنبال چه هستی؟
بر چرخ تماشا، همه چون نقشِ علی بود
دیوار، نه از کعبه شکست تا که بیاید
از روز ازل زادهء خیرالبشری، بود
پرسید چرا او ز همه پیشترین است
گفتا گرهء چشم رسولان، گره در چشم علی بود
رخصت بده جانا که بگویم
مقصود و مرادِ همه خلقت، ز علی بود
علی عباسی