یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

به خروسها اعتماد نکرد

به خروسها اعتماد نکرد
و شب تا سحر سوسو کرد
گرهی هم
به گره های روسری اش اضافه کرد

در راه
هر آنچه می خواست بگوید
با خود زمزمه کرد

هنوز بوی قدمهای او
در صبح کوچه ها مانده بود
و عطرش را می شد ردیابی کرد

وقتی به او رسید
همه سلامش خورده شد
و غمی بزرگ آرزو کرد.

علیرضا زرقانی