یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

ای دل اگر عاشق شدی هرگز مگو چیزی

ای دل اگر عاشق شدی هرگز مگو چیزی
که او را دیده ای دانی که ناچیزی ..

اگر امروز فردای تو را باور نمیکردم
بگو تو جای من باید چه میکردم ؟ چه میکردم

دلم دریای آتش بود و تو دریای خوشبختی
که عشق آسان نمود اول چه میدانستم از سختی

تو را چون لحظه های خوب در خاطر نگه دارم
نگو دست از سرم بردار .. چرا دست از تو بردارم ؟


و عشقی که مرا خالی ز دنیای توهم کرد
مرا گم کرد مرا گم کرد مرا گم کرد مرا کم کرد

شاهین جوانی

بین بودن و نبودن عمرمو تاخیر کردم

بین بودن و نبودن عمرمو تاخیر کردم
یادمه قول داده بودم دیگه هیچوقت برنگردم

روزامو مثل یه ساعت ثانیه هاشو شمردم
مثل اون لحظه که خواستم ولی باز حرفامو خوردم

چشم به روی هم گذاشتم تا ببینم تو رو بازم
نکنه بیاد یه روزی که نرقصی تو به سازم


قربون چشم سیاهت که منو غرق خودش کرد
تنها میدیدم خودم رو چشم تو تنها ترش کرد

تو رو من دوست دارم اونقدر که نمیذاره تموم شم
تو بگو چه شکلی میخوایم تو یه لحظه شکل اون شم

جلوه کن نیلوفر من رو به آفتاب همیشه
اون که عشق تو رو دیده عاشق کسی نمیشه

میشه سر خورد تو خیالت از رو نردبون غصه
بیخودی سختش می کردم راه توئه که درسته


شاهین جوانی

تو نیامدی که عمریست در حسرت بهارم

تو نیامدی که عمریست در حسرت بهارم
که هزار جَهد کردم که ببینمت کنارم

همه دوستان چه خوشدل بروند باغ و صحرا
منِ بی دل از فَراغَت به بهشت پا نذارم

دو سه سال میشود تا تو نبوده ای ولیکن
دو سه عمر رفت و آخِر نرسید انتظارم

تو بیا و جلوه می کُن .. اخم کن .. شِماتَتَم کن
که هر آنچه از تو باشد بسیار دوست دارم

سَرِ آن خُمارِ چَشمَت نتوانم از تو رفتن
خوشم از همین که گاهی بنوازشی خیالم ..

به سکوت من چو هرگز نکند دلَت تَفَقُّد
به گُمانِ آنم اینکه به تو می رسد هوارم ..!؟

نه غم از زیاده گفتن که حقیقت تو گفتم
که به آن مقامم اکنون که حقیقتی ندارم


شاهین جوانی