یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

به جهان من قدم بگذار

به جهان من قدم بگذار
با پای برهنه
اندوه من بسیار است
از کوچه های خیال
از پنجره‌ ی تنهایی، تو را آرزو کردم
موی سپیدم خبر از چه می دهد
کجای زندگی تورا گم کرده ام
قاصدک، عطر تنت را می زند
دل من، به دیدار تو باز خوش می شود
صبر من، بسیار است و بسیار


سارا شهریاری مقدم

بنویس گذشت، هرچه بود

بنویس
گذشت، هرچه بود
گرچه سخت
اما، تو بخند
روزهای بسیاری را مرده ام
حال به مقصد رسیده ام
اینجا همه چیز خوب است
اما، تو بخند

سارا شهریاری مقدم

در من تویی پیداست

در من تویی پیداست
شاید خدا اینجاست
در من امید, رویاست
شاید بهشت اینجاست
در من خدایی هست, بالاتر از یارا
در من بهاری هست, بشکن زمستان را
در من دمیده گل, اما زدن از برج
شاید خدا اینجاست...

سارا شهریاری مقدم

آتش به دریا می رود

آتش به دریا می رود
عاشق و شیدا می شود
ناگه که باد می رسد
غوغا و حیران می شود
دریا, باران می شود
باد, به خون می کشد
آتش مجنون می شود
دریا, این‌سو, آن‌سو می رود
عشقش به آتش می رسد
آتش, گرفتار می شود
جانا که باد می بَرد
آتش فروکش می کند
دریا به هر سمتی رود

بازم اسیر باد شود
دریا ز عشق دردی کشید
دردی که از تیغ بدتر است...

سارا شهریاری مقدم