یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

مُحرِم شدم به کعبه چشمانِ او،دریغ

مُحرِم  شدم به کعبه چشمانِ او،دریغ
بغضی گرفته قلب مرا چون گلوی میغ

هوش از سر وجودِ من او برد و پر کشید
شد در قفس صدایِ  خموشی  شبیه جیغ

هر برقِ چشمِ وحشیِ او شد تلنگری
میزد  به  جانِ خسته زائر مثالِ تیغ


شد در طواف کعبه، دلم جامِ خون ولی
دارم یقین که روحِ من او می بَرَد ستیغ

حجم تمام گشته و حاصل جنون و بس
هر چند در  سرودن چشمش  شدم بلیغ

جمیله اتکالی شربیانی