یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

من به رخسار تو چون می نگرم

من به رخسار تو چون می نگرم
آشوبی
آتش از نوک مویت رسید تا مرکز
هوشیاری تو

سوخت کاهدان را
سوخت هر آنچه نداشتی در این گنجینه

مغز تو می‌سوزد و تو دنبال بوی
پلشش میگردی

در کدام دوره تاریخ واماندی
نکند در غار سیصد ساله اصحاب رقیم
خوابیدی

سکه دقیانوس گرفتی در دست
پی چی میگردی
نکند مسخ جادوگری فرعونی

چه زدی
گل کریستال یا شیشه
سوختی پدر اندیشه

بردنددار و ندار همه مردم را
تو به دنبال خر گم شده خویش میگردی
ملخ آمد همه صحرا را خورد
تو به دنبال شتک.نحس و نجس
میگردی
عرب و ترک و مغول معرکه خالی کردند

آنچه بر جای بماند
خویش و بیگانه تفاهم کردند

بیکران آبی عمان و خلیج‌فارس
موج خون می‌زند
تو به دنبال کُر و قطره خون میگردی

داس بر سر مردم اس مزن
داس بر کمر گندم زن
تا سر سفره بیوه زنی بنشیند

آتش بر کپر مردم بیمار مزن
اینقدر دار مزن

خاموش کن آتش را
از سر خویش و دل مردم فقر


مسعود پوررنجبر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد