ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
به هر نگاه تو جانم هزار شوری یافت،
جهان ز نور تو انگار تازه نوری یافت.
نسیم زلف تو آمد به هر کجای جهان،
چو صبح آمد و از شب هزار دوری یافت.
چو چشم مست تو افتاد بر غریب دلم،
به هر تپیدنِ آن، عشق چارهجوری یافت.
لبت چو جامِ بلورینِ بادهای شیرین،
هزار مستِ خمار از تو مستیوری یافت.
تو از گلوی بهاران گذشتی و دیدم،
که باغ خسته ز تو رنگ و بوی هوری یافت.
جهان ز خندهی تو تازه شد چو آینه،
که هر غبار به لبخند تو ز نوری یافت.
فاضل نوشت که در راهِ عشقِ یار چنین،
دل از فنا به بقا صد عبور و جوری یافت
ابوفاضل اکبری