یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دیگران را می‌دری تا که بگویی من منم

دیگران را می‌دری تا که بگویی من منم
دستی آخر بشکند تندیس زیبایت صنم

با هیاهو تا یکی باشی در این دنیای دون
لحظه‌ای آید که بنیاد تو را بر هم زنم

تو گل خرزره‌ای هرکس ببوید بوی تو
در دلش گوید بباید ریشه‌اش را برکنم

این تفاوت بین ما باشد زمین تا آسمان
تو به فرشی من به عرش کبریا سر می‌زنم

من انیسم با خدا تو مونس اهریمنی
تو به درگاه شیاطین خم شوی من آهنم

من گل یاسم ز خاک عشق و خوبی سر زدم
بوی گل‌های بهاری می‌دهد روح و تنم

موج دریای خروشانم ز حکمت ای دریغ
ساحل سنگی شدی تا من بمیرم بشکنم

دست تو همچون کویری بی گل یاری بود
دست من فریاد یاری می‌زند من گلشنم

گرچه سنگی سایشت از من بود خون گریه کن
گر غریبم همچو موجم گشته دریا مسکنم


فروغ قاسمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد