یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

لحظه ای در خواب دیدم آن رُخِ مهتاب را

لحظه ای در خواب دیدم آن رُخِ مهتاب را
گفتمش آخر چه باید این دلِ بی تاب را

آه، با لبخندِ شیرین کرد اشاره بر چنین
بیتی از من رویِ نقشی در میانِ قاب را


عشق گردابست و دل یک قایقِ کوچک در آن
نیست راهی قایقِ افتاده در گرداب را

سالها از شورِ شیرینیِ دیدارت گذشت
دیگر از چشمم کسی هرگز ندیده خواب را

عاقلان با طعنه می گویند او دیوانه است
عقل می فهمد مگر مفهومِ عشقِ ناب را؟


علی پیرانی شال

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد