یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

خفته‌ام در سینه خاک زیر یک سنگ کبود

خفته‌ام در سینه خاک زیر یک سنگ کبود
خفته در تاریک نمناک
دلم خون بود از دنیای بالا ،سال‌ها درگیر آن همه رنج
پیدا شده زیر قبرم، خرواری طلا یک توده ی گنج
می‌برم سر در میان گنج‌ها
دل خوشِ دربندگاه، گنج پیدا کرده ام گنج
پیداشد ناگهانی، عمری در زندگانی
تن فرسودم ،هرگزنیاسودم
در پی این گنج بودم
درپی آسایشی بی‌رنج بودم
اکنون به آسانی صاحب یک گنج هستم
ولی این زیر، با این گنج کاری بر نمی‌آید ز دستم
شباهنگام روحم، پیغامی فرستادخاکیان را
گورم را گر بکاوید گنج می‌یابید
بارها گفتم با بانگ و نفیر
آسمان بالا سران
این گونه می‌دادند پاسخ
روحش شاد روحش شاد
ناتوان از فریادهای بی ثمر،می‌برم سر در میان گنج‌ها
در سرم دیگر اثر از درد نیست
مرگ دیگر بدتر از درد فقر نیست
می‌شود روزی فرستم گنج را روی زمین
می‌برد روزی درد فقر را؟
آن همه بیداد و درد و رنج را
همچنان در ظلمت تاریک قبر، پیشه کردم صبر پیشه کردم صبر
آسمان بالا سران اینگونه می‌گفتند روحش شاد روحش شاد
در کنار این گنج فکورم
حیف دیر آمد، چرا آمد حال که در گورم ؟
زین رزق دیر هنگام رنجورم
راستی بد شانسم
ماری بزرگ روی گنج است
تناول می‌کند از گوشت اندامم
نیش‌هایش جانگزاست
روح من این زیر در رنج است
سر دهم فریاد گنج می‌یابید این زیر
گورم را بکاوید، قبرم را گشایید
زدست این مار ها من رارهانید
ناتوان از فریادهای بی‌ثمر
می‌برم سر در میان گنج‌ها
تارسم برخاک سرد،سرنهم برروی خاک
میروم خواب در تاریک نمناک
نه آن بالا سران، شنیدند حرفم را
نه این زیر، گوش می‌دهند حرفم را مارها
دیگربرنمیدارم ازین خواب گران سر
خواب را سرمایه میدانم
تارهاگردم ازین آزارهای دهر


ابراهیم خلیلیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد