یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

بشنوید ای عاشقان این ساز عشق

بشنوید ای عاشقان این ساز عشق
دم بگیرید ای همه همراز عشق
این نوای سینه چاک عاشقیست
نغمه های سوزناک عاشقیت
داستان عشقِ عطار دلست
دل ، همان مقصد، همان سرمنزلست
دل ، همان گنجینه ی اسرار حق
گوهر پُر قیمت بازار حق
دل، اساسِ کارگاهِ خلقت است
جایگاه عشق و علم و حکمت است
دل نباشد ، آدمی افسرده است
باغِ جان بی او ، گلی پژمرده است
بانگِ عطارِ دلت را گوش کن
عقل را از عشق او بیهوش کن
باز از دل تا حکایت می کنیم،
از جدایی ها شکایت می کنیم
روح ما سیمرغ این کوه دلست
کوه دل،والاترینِ منزلست
قاف دل، سیمرغ روح و جان ماست
از ازل این یار ، هم پیمان ماست
کوه قاف از ما عزیزان دور نیست
آن کسی بیند که چشمش کور نیست
یار ما با ما وُ تو ، غافل چرا ؟
بین او و ُ ما بگو ، حائل چرا ؟
هرچه گویم با تو بشنو ، لاف نیست
هرکسی لایق به کوهِ قاف نیست
کوهِ قافی را که می جویی ، دلست
روح سیمرغی که می گویی ،دلست
چین که می گویی، همین دنیای ماست
پَر که می گویی ،همین سودای ماست
چینِ عالَم ابتدا بی نور بود
کاملاً تاریک و سوت و کور بود
هرچه بینی در جهان ، زان پَرّ اوست
عالَم تابنده از این فَرّ اوست
هر پَری سیمرغِ کوی دلبرست
این نشان از آن نشان اکبرست
جمله عالَم ، مرغکان آن رَهَند
سالک سودایی شاهِ مَهَند
رهروی باید که جان شیدا کند
پادشاهِ روح را پیدا کند
گر هزاران مرغ دیدی در مسیر ،
در خَم آن پادشه باشند اسیر
هرکه این سیمرغ را آواز داد،
بر فرازِ قافِ دل پرواز داد
خویشتن را کوش تا پیدا کنی
این دلِ مجنونِ خود ، لیلا کنی
لیلی و مجنون تو ، این روحِ تو
روح هم سیمرغ و پیر وُ نو ح تو
تا نگردی آشنا با روح خویش ،
در نیابی ، پادشاهِ نوح خویش
قاف دل تنها مکان عاشقیست
قاف و سیمرغ تو جانا خود ، یکیست
روز و شب تا کی دو چشمت بر در است؟
چشم واکن تا ببینی در بَر است
من رها کن، جملگی او می شوی
در فنای خویشتن هو می شوی
خویش را در خویش چون پیدا کنی ،
رو به سوی حضرت یکتا کنی
هرچه بینی ، آن رُخ نیکوی اوست
عالَمی غرقِ اناالحق گوی اوست

قاسم یوسفی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد