یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

گفتند که خوبم وَ خیالت به سرم نیست

گفتند که خوبم وَ خیالت به سرم نیست
این قصّه ولی قصّه ی چشمانِ ترم نیست

من یوسفِ افتاده به چاهِ دلم اکنون
چندیست که از حالتِ خویشم خبرم نیست

چون کوچه ی متروکِ درونِ دهِ ویران
آرامم و دور از تو دگر رهگذرم نیست


چون موج پیِ موج زند ضربه به من عشق
آن ساحلِ دریایم و راهِ دگرم نیست!

از درد پیِ درد پیِ درد چنانم
انگار نباشد غم و دردَت اثرم نیست

مانند درختی که بر افتاده زِ خاکش
دردی دگر از هَجْمه ی ضربِ تبرم نیست!

چون کوهِ دماوندم و پایم به تو زنجیر
از بندِ خیالِ تو توانِ سفرم نیست

من مرغِ به دامِ تو گرفتارم و امّا
روزی شوم آزاد دگر میلِ پرم نیست

علی پیرانی شال

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد