یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تو آمدی در روز آدینه

تو آمدی
در روز آدینه
در فصل بهار
به گور گاه آدمی
بادستانی سبز و داغی سرخ بر سینه
آمده بودی که جواب پس بدهی
عریان و سراسیمه
بی مهابا میگریستی
برگزیده ای رنجور
خزیدی در جریان زندگی
تقلا کردی , و آموختی انسانیت را
مهر ورزیدی , وایستادی
بی حساب و کتاب عشق ورزیدی
اما حساب حساب است
و کاکا دیگر برادرنیست
از تو طلب دارد ارث پدری را
برادر گوشت تو را میخورد
وخون خون تورا
چه بگویم وقتی استخوانهایت را دور نیانداخته اند
تو قابیل تری؟!
یا من هابیل ترم؟!
تقلا کردی , و آموختی انسانیت را
ودانستی بچه ی آدم بودن چقدرسخت است.
مجتبی رنجبری احمدآبادی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد