یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود

وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود
باید بگویم اسم دلم، دل نمی‌شود

دیوانه‌ام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانه‌ی تو است که عاقل نمی‌شود

تکلیف پای عابران چیست؟ آیه‌ای
از آسمان فاصله نازل نمی‌شود

خط می‌زنم غبار هوا را که بنگرم
آیا کسی زِ پنجره داخل نمی‌شود؟

می‌خواستم رها شوم از عاشقانه‌ها
دیدم که در نگاه تو حاصل نمی‌شود

تا نیستی تمام غزل‌ها معلّق اند
این شعر مدتی‌ست که کامل نمی‌شود

نجمه زارع

من خسته‌ام، تو خسته‌ای آیا شبیه من؟

من خسته‌ام، تو خسته‌ای آیا شبیه من؟

یک شاعر شکسته‌ی تنها شبیه من

حتی خودم شنیده‌ام از این کلاغ‌ها

در شهر یک نفر شده پیدا شبیه من

امروز دل نبند به مردم که می‌شود

این‌گونه روزگار تو ـ فردا ـ شبیه من

ای هم‌قفس بخوان که زِ سوز تو روشن است

خواهی گذشت روزی از این‌جا شبیه من

از لحن شعرهای تو معلوم می‌شود

مانند مردم است دلت یا شبیه من

من زنده‌ام به شایعه‌ها اعتنا نکن

در شهر کشته‌اند کسی را شبیه من

نجمه زارع