یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

رو به راهم در خیالم چون به لب بوسیدنت

رو به راهم در خیالم چون به لب بوسیدنت
سر به راهم کرده ای با این مدارا کردنت

سر به زیران درد پنهانی نظرها می کشند
تا که روزی سر بگیرد شوق رسوا دیدنت

جان دگر حالی با بازی ها ندارد این دلم
دین به راه این قمار و ما و کجا و بردنت

خواب شاید روزگاری جور هجرانت کشد
وای از آن شب ها و بی خوابی به سر آوردنت

زخم بر تن در همان کویی که می دیدم تو را
در برم بودی ولی افتاده خونم گردنت

مجید فتحیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد