یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

شعرهایم زور شد از دفترم...

شعرهایم زور شد از دفترم...
مثل خون بارید از چشم ترم...

نقش بسته روی گلبرگ غزل...
عقل و هوشم برد دیگر از سرم...

نیست ابیاتی دگر بهتر از این...
تا که حرفش بشنود گوش کرم...


بسکه بستم از شرافت خود دهان...
فکرها کرده که دور از جان خرم...

نیست دیگر شوق پرواز هم‌نفس...
چونکه سوزاند درقفس بال و پرم...

حرف حق گویم نترسم این زمان...
گر بیفتد بند بند از پیکرم....


رسول مجیری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد