یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

نه به چشم من درآید نه دهد به من نشانی

نه به چشم من درآید نه دهد به من نشانی
نه به بندگی نوازد من و من نیم ادانی

وگرش بگویم ای جان بنما به ما رخت را
سیقول لا احب رؤیتی فلن ترانی

سر کوی ذوالعجایب چو نگار من درآید
نه بود خبر ز بیداد و ز جور و سرگرانی

همه درد خویش در دل به خفا نهان نهادم
ز شراره اش خدودم شده سرخ و ارغوانی

به صفای خویش گفتم که صنم وفا ندارد
تو بکش دو پای خود را ز چه از پیش دوانی

به من غریب گفتا تو بخوان حدیث رجعت
به امید روز وصلت که بود ربیع ثانی

مسلم دریس جرفی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد