یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

در خویش فرو رفتم و در تار سکوتم

در خویش فرو رفتم و در تار سکوتم
در کوچه، نوازنده ی گیتار سکوتم
پاییز جنون می کشد انگار به بازی
چشمان من و قلب خطاکار سکوتم
آشفته تر از خواب کبوتر شده قلبم
از حسرت و دلواپسی و کار سکوتم
از بس لب خود را به ترنم نگشودم
شایسته ی نامیدن سردار سکوتم
در خویش فرو رفتم و لب غرقه ی تلخند
چون کوچه ی بن بست، گرفتار سکوتم
تا شب، لب خود را به لب پنجره سایید
جان غرق تمنا شد و بیمار سکوتم
چون کوچه ی دلتنگ زمین، گیچم و حیران
ای کاش به مریخ بری بار سکوتم
مانند گل سرخ عطشناک حضورم
تا کی به نگاهت کنی انکار سکوتم
ای کاش کنی شکوه از این طرز نگاهم
آخر من سرمست، پرستار سکوتم

حسین احمدپور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد