ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
در بندِ خودت، فقط تکبر افزود
در بندِ دگر، پیروِ کوری چون دود
از جان و جهان جمله همبن یک مقصود:
آزاد ز خویش و از دگر باید بود
باید گُذری از گُذران در هر روز
باید بِبُری از تنِ عادتاندوز
ما بردهٔ تودههای خلق از عادت...
هان تا نشوی همچو سگی دست آموز
بس در پی ظاهری، نهان را پس چه؟
بس رؤیت رویهها، روان را پس چه؟
نیک است همه فلسفه و شیمی و جبر
لیک این همه نَقلِ عقل، جان را پس چه؟
تا چند به اوج آسمان خواهی بود؟
در زیر زمین و بیزمان خواهی بود
بر نَفْس نده امان به آمال بلند
چون لحظهبهلحظه بی امان خواهی بود
محمد شریف صادقی