یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

شمع هر شب می گفت با پروانه اش

شمع هر شب می گفت با پروانه اش
من چطور ثابت نمایم دوست داشتنم را

دل پروانه که خود بی تاب بود
من چه گویم با شمع از عمر اندکم را

فکر آن بودم که تو پروانه باشی من چو شمع
من ندانستم خودم پروانه هستم دور شمع

شمع آب میشد و می گفت منتظر پروانه ام
شمع بیچاره ندانست سوخته شد بال و پرش

شمع آب میشد و دیگر برایش اشکی نماند
او ندانست قطره اشکی ریخت بر پروانه اش

کسی از شمع سوخته حالش نپرسید
فقط پروانه بود با بال سوخته اش

زهرا سلمانی هرمزی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد