یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دقایقی پس از قطع باران

دقایقی پس از قطع باران
پنجرۀ اطاقم را می‌گشایم
و بوی خاک مرطوب را
با نفسی عمیق استشمام می‌کنم
سرمست عطر طبیعت
در افکار خود غرق هستم
که بادبادک قرمز رنگی در آسمان
نگاه مرا به سوی خود می‌خواند
نخ بادبادک را دنبال کرده
به پنجرۀ کوچکی در دوردست می‌رسم
غریبه‌ای که در کنار پنجره ایستاده
برایم دست تکان می‌دهد
چهره‌اش به درستی پیدا نیست
اما تپش قلبش را
در رقص بادبادک می‌شنوم
تبسمی گرم و لطیف
بر لبانم می‌نشیند
و دستم به آرامی
با دست غریبه همراه می‌شود

نازنین لقائی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد