یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

فقط می خواهم آرام باشم

فقط می خواهم آرام باشم
دست های خدا
را
بگیرم
و
تا ثریا
برای داده ها و نداده هایش
پرواز کنم
فقط
می خواهم آرام آرام
از پنجره ی
اتاقم
گلهای زرد باغچه
را
به حرف آورم
مثل
آمو موسی
فقط می خوام
تنها
و
آرام در سکوت
غروب
مهمان کفترِ چاهی خوابیده بر شاخه ی توت باشم
وبه
دروغ
بگویم
لانه ای نیست
و پرندهای
همه رفته اند
فقط
می خواهم
قلبم را به دست
باد
بهاری بسپارم
تا پرواز را
از جوجه های کفتر چاهی
بیاموزد
دلم می خواهد
بی ریا
دوباره
متولد شوم
و
دوشا دوش نسیم
برای شبنم ها
مهمانی
بگیرم
فقط می خواهم
صبح
خواب نماند
و گلبرگ ها
عاشقانه
و
آرام
به پادشاه عالم
سلام بیداری دهند
و
نور بپاشند
فقط میخواهم آرام ........


منیره کاوری

صدای اذان رمضان

صدای
اذان رمضان
را
با
عُروج
لحظه
پرواز
می خواهم
مثل
آنروزِ تو
با
آن
پیراهن آبی
اتو کشیده ی زیبا
نشسته
مقابل
سفره افطار
پاکدامنانه
خدا
را
آرام
می گفتی
که
بیاید
تا
با
او پرواز کنی
و
از نزدیک
بهشتی شوی


منیره کاوری

در آن لباس زیبا

در آن لباس زیبا
من
به مقصد رسیده بودم
دیروز
آبی آبی
زیبا تر از آسمان
و
حتی
دریا
درآن لباس زیبا
تو
سبز سبز
با
آهوی چشمانت ایستاده ای
در
نسیم باران
میان
شاخه های اقاقی
آن
لحظه
تو بودی
و
من بودم
و
خدا
که آمد
وعده
صدای قناری را
بده
به
آن لباس زیبا

منیره کاوری