ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
سرد و سنگین شده این غربت ما
عاقبت گشت فنا، عزت ما
جوانی، سایهای از غفلت ما
راز پنهان شده در خلقت ما
چه کنم شاد شوی با دل پردرد؟
رفتی و ماندی روی آن پل سرد
خانهمان خالی از شور جوانی شد
همسایهمان غم زده، در حیرانی شد
شاید از بهر صداقت، در آنجا خواهان شود
آن غریبه همدم و همآشیان شود
آخرش نغمه دل خاموش شد
جوان سادهدل، فراموش شد
او که محبوبترین ساحره بود
عشق او بازی هوسهای دلآزرده بود
پاکی عشقش به چنگ فریب مغلوب شد
تن خاکیاش به قمار دنیا مقبول شد
سودای رهایی در اوج شکست
در جوانی غم و اندوه به دل نشست
دل به طوفان داد و از خویش برید
در میان همه خوبان، بدیدش پلید
فهمیدم آزادی، خودفروشی نیست
سکوت گاهی هنر است، لبدوزی نیست
زندگی راهی به سوی معناست، نه مالاندوزی
نه آتش افروختن و در شعلهها سوزی
فاضل غلامی