یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

جان و دل و جهان من حسرت و انتظار تو

جان و دل و جهان من حسرت و انتظار تو
در قفس و حصار تن این دل بی قرار تو

نقش خیال می زند صورتِ ماه و آفتاب
عکس هزار عشوه از چشم تو یادگار تو

می گذری تو هر زمان خواب مرا به نازکی
سرمه ی چشم کرده ام خاک ره و غبار تو


سوسن صد زبان تویی نرگس سر گِران تویی
برده قرار و صبر من عطر تنِ بهار تو

اشکِ زلال دیده ام بند نمی شود چرا؟
ابر، گواه می دهد دیده ی من دچار تو

مونس جان من تویی حال خراب من تویی
منزل و آشیان من شب همه شب کنار تو

خلوت خود گزیده ام از همه دور گشته ام
بود و نبود من فقط چهره ی گل عذار تو

هم سر و جان فدا کنم آتش و خون بپا کنم
زود بگو چه ها کنم این شده اختیار تو

لشگر بی پناهِ دل خورده شکستِ عاشقی
جان به کفِ سپاهِ من حاکم و شهریار، تو

سجاد حقیقی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد