یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

خیالِ با تو نشستن، جوازِ معتبرم شد

خیالِ با تو نشستن، جوازِ معتبرم شد
شبی که از تو گذشتم، شروعِ دردِسرم شد

شبی که بی تو نشستم، ستارهٔ سحرم رفت
زِ خود گذشتم و دیدم، بدونِ تو ضررم شد

تمامِ زندگی ام از تو بودو بین که چه آسان
مُرورِ خاطره ها، ناله هایِ بی ثمرم شد


به دامِ عشقت اسیرم، اگر چه عبدِ حقیرم
شروعِ غفلتِ من از نهادِ بی هنرم شد

صدایِ قهرِ تو را در سکوتِ خود بشنیدم
دلِ شکسته ات آماجِ هجمه ی نظرم شد

دو لب گشودم و گفتم، بیاکه بی تو غریبم
اجابتِ تو رَهی بَر دعایِ بی اَثرم شد

شدم مسافر و در ره، به عشقِ تو بسرودم
هوایِ کویِ تو یارَب، بهانه ی سفرم شد

برایِ واژه ی بودن، به شوقِ رفتن و پرواز
قصیده ای بسرودم، که ذکرِ هر سحرم شد

دوباره با تو نشستم، دوباره از تو نوشتم
طلوعِ عشقت امیدی، بر عمرِ مختصرم شد


معصومه یزدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد