یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

چروکه صورتم آخه جهان خوب تا نکرد باهام

چروکه صورتم آخه جهان خوب تا نکرد باهام
توی هر راهی که رفتم باهام راه نیومد پاهام

نبود هیچ‌کس بگیره دست مو هر دفعه افتادم
نفهمید هیچکی حرفامو... سکوتم رو ولوم دادم

چه خوب بود ، واسه خندیدن توان لازم و داشتم
چه خوب بود ، می تونستم خنده ی مصنوعی می کاشتم

نه که گریه کنم ، نه ، مرد که گریه اش نمی گیره
فقط بعضی شبا یک ذره خاک توی چشام میره

فلسطینم که هر لحظه دارم کلی جوون میدم
یه وقتایی واسه خوشبختی از دور دست تکون میدم

به جز غصه کسی اینجا خبر از من نمی گیره
یه وقتایی منو حتی خودم گردن نمی گیره

گله از کی کنم وقتی خودم کردم فراموشم
خودم حتی نمیام بعضی از شب ها تو آغوشم

دو سه روزی یه بار ، همراه رویاهام ، می میرم
سالی صدبار واسه مردنم سالگرد می گیرم

شهریار سنجری