یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

کج دار و مریز جام مستی خوش باش

کج دار و مریز جام مستی خوش باش
با آن که قرار عشق بستی ، خوش باش

راحم ، نشکن شیشه ی احساس و دلی
تا هستی و هست شور هستی خوش باش


جواد رحیمی

می آمد و باز قصد آشوبی داشت

می آمد و باز قصد آشوبی داشت
در سینهٔ دشت بیقراری می کاشت

من مانده که این فتنه گر ِ نا آرام
راحم، دل ما به ارزنی می انگاشت؟


جواد رحیمی

ای پنجره , ای راوی دل های شکسته

ای پنجره , ای راوی دل های شکسته
ای مونس تنهایی ِ درمانده و خسته

لالایی برف است که در همهمه ی باد
در خاک نشانده همه ی شاخه و هسته

آیا ککشان می گزد آن عاج نشینان
از این همه خون دل و جان های گسسته؟!

بس یقه شود چاک که بهمان و فلانیم
برخیز ؛ زمستان به کمینگاه نشسته

این سینه به عشق تو هنوز است مهیا
کاری بکن از نو بشود شهر , خجسته

بگشا , نفس ِ آن دل تبدار و غزل کیش
تا کوچ کند سردی ِ این تیره و دسته

این خوی پر از دلهره و لرزه و تردید
چون (راحم) ِ افتاده, فقط دل به تو بسته

جواد رحیمی