ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
کج دار و مریز جام مستی خوش باش
با آن که قرار عشق بستی ، خوش باش
راحم ، نشکن شیشه ی احساس و دلی
تا هستی و هست شور هستی خوش باش
جواد رحیمی
می آمد و باز قصد آشوبی داشت
در سینهٔ دشت بیقراری می کاشت
من مانده که این فتنه گر ِ نا آرام
راحم، دل ما به ارزنی می انگاشت؟
جواد رحیمی
ای پنجره , ای راوی دل های شکسته
ای مونس تنهایی ِ درمانده و خسته
لالایی برف است که در همهمه ی باد
در خاک نشانده همه ی شاخه و هسته
آیا ککشان می گزد آن عاج نشینان
از این همه خون دل و جان های گسسته؟!
بس یقه شود چاک که بهمان و فلانیم
برخیز ؛ زمستان به کمینگاه نشسته
این سینه به عشق تو هنوز است مهیا
کاری بکن از نو بشود شهر , خجسته
بگشا , نفس ِ آن دل تبدار و غزل کیش
تا کوچ کند سردی ِ این تیره و دسته
این خوی پر از دلهره و لرزه و تردید
چون (راحم) ِ افتاده, فقط دل به تو بسته
جواد رحیمی