یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

آه ای با حوصله ها

آه ای با حوصله ها
چه میدانید زِ بی حوصله ها
گر دل فریب است همین
زده است گرگی کمین
که ناز بره ی دلم را بِدَرَد
همه ی کارو کسم را بِبَرَد
من واین فاصله ها هم رَزمیم
که در این قافله ها هم بَزمیم
چو شَبانی که بَرَد گله ی خود
به حصار گرگ بَرَد رَمه ی خود
حال و روز دل عاشق اینست
که رُخ یار مراتسکینست
اوبداند که دلم عاشق و زارش گشته
درپس فاصله ها تاب وتوانش گشته
رُخ بنما دور به اندیشه ی من
پرده بِکِش خُشکیده گر بیشه ی من
مانای من مسیحِ مصلوب توام
باک ندارم زِ عالم مغلوب توام
تو برفتی بی تاب شدم
تکه عکسی بی قاب شدم
طَنین انداز ای باد بهاره
به این بیشه دَهی جانی دوباره
به رَقص آوَر درختانُ بِخَندَند
گُل و بلبل دوباره دل بِبَندَند


رضارضائی

مرا بخوان.. مرااا بخوااان...

مرا بخوان..
مرااا بخوااان...
به نام کاغذ و نقطه و خط
من از نماز بر جنازه ی حروف کتاب می آیم

مرا بخوان
به نام آسمان و زمین و زمان
من از قصه های صبوری و گریه و باران
من از جهان موازی ی کابوس و خواب می آیم


مرا بخوان بنام من
که انسانم
بنام گناه و ندامت و توبه
من از علامت سئوال های بی جواب می آیم.

امید علی دایم امید