یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

روبند چوبی نمای سرها خونی بود،

روبند چوبی نمای سرها خونی بود،
هنگامه هنگام چه نیرنگ سیاه بود
آری پچ پچ به گوش دروغ خشنود؛
مه کوهپایه های یارمند
نو نهال سنگستان آزمند
تیزآبه زهدان زمین زایشی گمان آلود
کمانه مُرده زنده گرفتار رنج نابودگر دیگریست
کاشت دامنه تند دشت سزا
دانگان خون دهان خوک ها
زوزه باد کوه خرمن نشده را
گندم زار کشاورز پیر دیروز
با فرزند پند برداشت امروز
گهواره خورشید ستاره های نیمه آویز
مگر نگاه فریاد گلوی،آویزه های تن دیگریست.


بابک رضایی آسیابر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد