یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

در فکر و خیالی ای ماه دل و جان

در فکر و خیالی ای ماه دل و جان
خواب بود رهایی از درد بزرگان

غم بخور کافر دل بی سر و سامان
او مرد خدا بود که بازگشت به کنعنان


امیرعلی قربانی

هر روز قافیه تنگ‌تر میشود

هر روز قافیه تنگ‌تر میشود
و ذهن من آشفته‌

گویی شعر
سرزمین زمخت حجاز است
در دوران جاهلیت

و من
فرزند  دختری ناخواسته


که حال باید...
زنده زنده
 در گورش سپرد


امیرعلی قربانی

حراج عشق است و

حراج عشق است و
تنهایی...
تنها کاری بود
که
برای دلم کردم



امیرعلی قربانی

زندگی دویدن در پی قاصدکی

زندگی
دویدن در پی قاصدکی
بادباکی
یا شاپرکی است
فقط ان که
قاصدک همان تکه نان است
بادبادک همان تکه نان است
شاپرک همان تکه نان است


امیرعلی_قربانی

تا بلند می‌شد صدای خندهایت

تا بلند می‌شد
صدای خنده هایت
از بلندگوهای مسجد شهر
تمام مومنین
رو به سوی چشمانت
قد قامت الصلاه

امیرعلی قربانی

ذات شاعری عصیانگری است

ذات شاعری
عصیانگری است
ان که
از خط بیرون نزد
خطاط شد


امیرعلی_قربانی

من پناهنده ام به مرزهای تنت

خیال می‌برد مرا انجا که
شاملو را
پناهنده داشت
به مرزهای تنت

#امیرعلی_قربانی

پ.ن
من پناهنده ام
به مرزهای تنت


#شاملو

شبیه رنگ از عکس قدیمی

شبیه رنگ از عکس قدیمی
از خاطرم می‌رود
آهسته..
آهسته


#امیرعلی_قربانی