یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دلم را به وسعتِ چشمانت بکشان

دلم را به وسعتِ چشمانت بکشان

زیرِ پلکهایم هرزه های دلتنگی
خوش خوابیده اند
و
هرروز
رخت خوابِ نومیدی را
برفرازِ دیده ام می گسترانند
مراصدا کن
وبرآستانِ درخت ِ سدر
رهایم کن
تا در سایه سارِ‌ ستاره های چشمک زنش
دراز بِکِشم
و
انوار بی غل وغشِ شهود را
ازفرازِ آسمانها
برتارکِ نگاهم دعوت کنم

جایم دِه
آنجا که جهان
با بوسه های پریان
هرروز نمازِ عشق می کند

و
از زُلالین شرابِ امکان کام می گیرد

خسته ام
از تکرار خاکسترهای
مه آلودِ هزاران پرسه
خستگی ام را
برشانه ی بید مجنون بباز

و
جامی ازجنونش نوشم کن
که می خواهم مریم را
با شقایق‌ها بنشانم
ودر سپیدی خیالم
پای کوبی کنم
رهاتر از رها...

مرا به وسعت نگاهت بِکِشان

درختی دراین نزدیکی ام نِشان
که از میوه های بلورینش
گوشواره ی عشق و امید بیاویزم...


مریم عادلی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد