یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

بغل کن عزیزم مرا تا کمی جان بگیرم

بغل کن عزیزم مرا تا کمی جان بگیرم
کنار تو با عطر و بوی تو درمان بگیرم

مرا جا بده بین دستان پر مهر و گرمت
فقیر آمدم تا کمی لطف و احسان بگیرم

نفس در نمی آید از سینه ام نا ندارم
بغل کن عزیزم مرا تا که سامان بگیرم


لبت مثل شاه توت قرمز.. قشنگ است عزیزم
کمی توت قرمز بده شور مستان بگیرم

چه اجری از این بیشتر تشنه ای را دهی آب
کمک کن عزیزم که جامی به دندان بگیرم

هوا گرم تر شد ببین فصل لیمو رسیده
چه حالی دهد آب لیمو من الان بگیرم

دلم تنگ آن خنده و شور و شوق قدیمی ست
تو قدری بخند تا که من رقص باران بگیرم

بیا دست خود را بپیچان به دور کمر تا
من از شاخه بالا روم میوه از آن بگیرم

تو که واردی..اهل دریا و ماهی عزیزم
بزن دل به دریا که من دُر غلطان بگیرم

من اول خورم یا تو ؟اصلا چه فرقی کند ها
تو ماهی گرفتی بخور...من که آسان بگیرم


سعید غمخوار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد