یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

میان ِ کوچه های تنگِ وحشت

میان ِ کوچه های تنگِ وحشت
غرورِ‌ توپ و تانک بَر مَلا بود
چه قرآن‌های تزویر بر عَلَم بود
چه دفترهای مشقی زیرپا بود
وجوجه کفترهای خیسِ زخمی
که بی مادر سپیده ی فردا بود
قطاری از یهودا بر سرِ چاه

و یوسفهاکه شورآبِ جفا بود
میانِ کاسه آبِ طفلِ گنجشک
نشان ازاشکِ چشمِ بچّه هابود
خدایااین زمینِ غم چه نامست
به پندار غزه یا کر بُبلا بود
بله اینجا غَزّه ست ،جانِ راوی
هزاران کربَلایش مُبتلا بود
مگردرنینواچندجنس شِمربود
جهانی شِمر غزه را عَبا بود
خدایا حرمله تکثیر گشته؟
که کودکان چنان هم درفنابود
کِنارِ سفره ها رگبارِ ظُلمت
نقابِ شیطَنَکان در خفا بود
خداوندا ببین اینجا‌همانَست
و بَل غزّه بلاتر از بلا بود
خدا بیا وبَس کن رنجِ دل ها
مگر رازِ وُجود ، اشقیا بود
که تاخاطرم است ابتلا بود
بلابود‌ و بلا بود ، کربلا بود

مریم عادلی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد