یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

ایستاده بودم

ایستاده بودم
در یک ایستگاه کهنه قدیمی
که تمام قطارهایش رفته بودند
و تمام آدم هایش مرده بودند
و من
آخرین مرده زنده بودم

که به انتظار
تکیه داده بودم
به دیوار پوسیده ایستگاه
تا شاید
و شاید
روزی
فرو بریزد

مهدی یارمحمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد