یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

با تو او تاج تار با من بودی او بوسه دار

با تو او تاج تار با من بودی او بوسه دار
گفتا طلب کن جان من بخشم همه ملکم به تو
دار و ندارم بر تو باد داغ بوسه ای کن جان نثار
اشعار جان سوز کن روا از خاندان و جنگها
من دهم تاجت تو را سطان خلوت شو مرا
باغ خزارم کن بهار چون تو بدانی سر و کار
فن تو فنی پارسی تکنیک تو در راستی
فاش مکن اسرارمان تا غیر نداند کارمان
تا که نمردم تو بگو چارلز پی برد برعشقمان
اینجا نشین و اینجا نواز روباه پیری رقص آر
استاد تنبک را نواز آهسته نه مجنون وار
تو اژدهایی ای عزیز چشم حسودان کور باد
افسانه ای یا قصه ای آتش به پیشت مرده ای
گفت و خربزه ای از مکر کرد بر دهان گربه در نهان


عباس امن زاده شالقونی

با خلوص نیت از دل عشق ورزیدم ولی

با خلوص نیت از دل عشق ورزیدم ولی
پیش پا از عشق خود هر روز دامی دیده ام
این خیانـت بود نه باور نخواهم کرد آه

اعتماد خویش را در اوج خامی دیده ام؟

فرشته خدابنده

فاطمه!

فاطمه!
ای که غم از داغ تو سر می شکند
زیر بار غم تو کوه کمر می شکند
مرغ حق بودی و رفتی سوی باغ ملکوت
جبرئیل است که از داغ تو پر می شکند

زخم

مرد که گریه میکنه کوه که غصه میخوره
یعنی هنوزم عاشقه یعنی دلش خیلی پره♪♪♫♫♪♪♯
آدم که زخمه قلبو با نمک دوا نمیکنه
عشقشو تویه خلوتش شما صدا نمیکنه

وقتی تو غمگینی خیلی غم انگیزم
همدرد پاییزم همراه این برگا اشکامو میریزم
اشکامو میریزم
شبیه تو هر کی که زیر باروونه
شدم یه دیوونه که از تو میخونه دلم زمستونه
دلم زمستونه
بگو به هردوتایه ما یه فرصته دیگه برایه زندگی میدی
بگو که حالو روز این صدایه خسته ی گرفتمو تو فهمیدی
تورو خدا نگو دلت یه عالمه از اینکه عاشقه پشیمونه
بگو که زخم رو دلم کنار تو همیشه تا ابد نمیمونه
وقتی تو غمگینی خیلی غم انگیزم
همدرد پاییزم همراه این برگا اشکامو میریزم
اشکامو میریزم
شبیه تو هر کی که زیر باروونه
شدم یه دیوونه که از تو میخونه دلم زمستونه
دلم زمستونه

محمد علیزاده زخم

چه زمستانیست

چه زمستانیست
نبودنت، نداشتنت، ندیدنت.
و من
بی تو قندیل بستم در
این زمستان ِ همیشگی.
چاره ی این سوز و سرما،
تن پوش آغوش
و آفتاب نگاهیست.
در آغوشت نگاهم میکنی؟


جبار فتاحی(رستا)

هر که خار آرزو در دیده دل بشکند

هر که خار آرزو در دیده دل بشکند
بی تردد پای در دامان منزل بشکند
از هجوم آرزو جای نفس در سینه نیست
سخت می ترسم که آخر شهپر دل بشکند
با دوصد بند گران عالم زما پرشور شد
آه اگر زور جنون ما سلاسل بشکند
از مروت نیست حرف سخت با عاشق زدن
سنگدل آن کس که بال مرغ بسمل بشکند
هر که بیش از ظرف می بخشد به ارباب سؤال
کاسه در یوزه را بر فرق سایل بشکند
دست مجنون از حجاب عشق بر دل نقش بست
شوخی لیلی مگر دامان محمل بشکند
سنگ گردد شیشه چون راجع به اصل خویش شد
دل زعصیان سخت چون گردید مشکل بشکند
خویش را بشکن، که برگردد به دریا زودتر
موج را بر یکدگر چندان که ساحل بشکند
به که از سر گیرد احرام حریم کعبه را
راهرو را زیر پا گر خار غافل بشکند
تشنه دریا به هر موجی تسلی کی شود؟
کی خمار من به آب تیغ قاتل بشکند؟
تار و پود موج این دریا بهم پیوسته است
می زند بر هم جهان را هر که یک دل بشکند
نیست در طالع دل بی حاصل ما را قبول
کیست صائب گوشه این فرد باطل بشکند

اگر آینه ها زبان داشتند

اگر آینه ها زبان داشتند
مرا فرا می خواندند و
شکستن مرا در خود ,فریاد می زدند
نغمه های شبانه ای, برای روح نا آرامم می خواندند
ومرا زیباترین می نامیدند
اگر آینه های زبان داشتند
آوای (من تورا هر آنچه هستی, دوست میدارم )را زیاد می شنیدم!


نگین فروتن زابلی