یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

داده ما را عشق این مدت فقط آزارها

داده ما را عشق این مدت فقط آزارها
برد تا اوج جنون , اوج فلاکت  بارها

گر چه پایانی ندارد عشق , اما من دگر
خسته ام از این همه انکارها, تکرارها


(یاراگر ننشست با ما نیست جای اعتراض)
دامن دل را سپرده  در یدِ مکارها

با هجوم بی امان فاصله تنها شدیم
موج بدبینی کشیده بین دل دیوارها

نیستی و با خیالت هفت شهر عشق را
سیر خواهم کرد طبق  منطق عطارها

ترک فعل عاشقی از عهده ی من خارج است
بی اثر بوده است توبه یا که  استغفارها


هر دلی از عشق خالی شد همه گفتند که
چون مترسکهای جالیز است و گندمزارها

گر که سر را می دهد بر باد, سرخی ِزبان
عشق , عاشق را کشاند بر فراز دارها

ابتدای عاشقی با گوشه ی  ماهور بود
انتهایش غم  نوازند از گلوی تارها


شهرام_آذین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد