ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
این روزها
اینگونه ام ،ببین:
دستم، چه کند پیش می رود،انگار
هر شعر باکره ای را سروده ام
پایم چه خسته می کشدم ،گوئی
کت بسته ا زخَم هر راه رفته ام
تا زیر هرکجا
حتی شنوده ام
هربار شیون تیر خلاص را
ای دوست
این روزها
با هرکه دوست می شوم احساس می کنم
آنقدر د وست بوده ایم که دیگر
وقت خیانت است
انبوه غم حریم و حرمت خود را
از دست داده است
دیریست هیچ کار ندارم
مانند یک وزیر
وقتی که هیچ کار نداری
تو هیچ کاره ای
من هیچ کاره ام : یعنی که شاعرم
گیرم از این کنایه هیچ نفهمی
این روزها
اینگونه ام :
فرهاد واره ای که تیشه ی خود را
گم کرده است
آغاز انهدام چنین است
اینگونه بود آغاز انقراض سلسله ی مردان
یاران
وقتی صدای حادثه خوابید
برسنگ گور من بنویسید:
- یک جنگجو که نجنگید
اما ...، شکست خورد
* نصرت رحمانی*