یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

به باز آمدنت چنان دلخوشم

به باز آمدنت چنان دلخوشم
که طفلی به صبح عید
پرستویی به ظهر بهار
و من به دیدن تو.
چنان در آینه‌ات مشغولم
که جهان از کنارم می‌گذرد
بی آن که سر برگردانم.
به قمریان عاشق حسد می‌ورزم
که دانه بر می‌چینند
و به ستاره و باران
که بر نیمرخ مهتابی‌ات بوسه می‌زنند

و به گلی که با اشاره‌ی تو می‌شکفد.
بیا

با اندامی از آتش بیا

و جلوه‌ای از آذرخش.

من کجا باز بینمت ای ستاره‌ی روشن

که بی تو تا شبگیر پیر می‌شوم.

چندان که بازآیی

ستاره‌ها همه عاشق می‌شوند.



"على باباچاهى"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد